گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر ولتر
فصل دوازدهم
IV -موسیقی آلمان


موسیقی آلمان از هنگام زایش هندل و باخ ،در 1685، تا زمان مرگ برامس، در 1897، در اوج شکوه و عظمت بود؛ برجسته ترین آهنگسازان اروپا در آن دویست و دوازده سال ، جز در پهنة جهان اپرا ، آلمانی بودند دو شکل موسیقی، یعنی اوراتوریو و فوگ ، در نیمة اول قرن هجدهم به همت آلمانیها به اوج کمال خود رسیدند؛ و ، به گمان برخی؛ شکل مس به شیوة آیین کاتولیک رومی را نیز یک پروتستان آلمانی به اوج کمال خود رساند؛ عصر نقاشی اکنون سپری شده ، و روزگار موسیقی فرا رسیده بود.
موسیقی در خانة آلمانیها بخشی از دین بود، همان گونه که دین بخش انفکاک ناپذیری از موسیقی به شمار می رفت. از طبقات فرودست که بگذریم ، در میان مردم آلمان کسی نبود که

آواز نخواند یا با نواختن پاره ای ازآلات موسیقی آشنا نباشد. صدها گروه غیر حرفه ای و علاقه مند به موسیقی، که «لیبهابر» نام داشتند، کانتاتهایی اجرا می کردند که اجرای آنها برای زبردست ترین خوانندگان روزگار ما دشوار است. کتابهای حاوی آهنگهای موسیقی ، چون کتاب مقدس، در دسترس همگان بودند. در آموزشگاههای عادی و همگانی خواندن و نوشتن موسیقی به همة شاگردان تعلیم داده می شد. پس از ایتالیا ، در آلمان نقد موسیقی بیش از هرکشوری در جهان پیشرفت کرده بود و بزرگترین منتقد موسیقی زمان آلمانی بود.
یوهان ماتزون شاید از همة آهنگسازان آلمانی این روزگار نامدارتر، و از همة آنان محبوبیتش کمتر بود. غرورش پرده ای به روی دستاوردهای بزرگش کشید. او با زبانهای ادبی نو و کلاسیک آشنایی داشت، دربارة قانون و سیاست کتاب می نوشت، و ارگ و گلاوسن را با همان مهارتی می نواخت که دعوتهای مکرر به قبول مقامهای عالی را رد می کرد. از این گذشته ، وی رقاصی ماهر و مرد کامل روزگار خویش بود؛ شمشیر بازی زبر دست، که نزدیک بود هندل را در دوئل از پای در آورد. در اپرای هامبورگ آوازهای موفقیت آمیزی خواند؛ او اپراها ، کانتاتها، پاسیونها ، اوراتوریوها، سوناتها و سوئیتهای بسیار تصنیف کرد، و قبل از باخ ، شکل کانتات را توسعه داد. نه سال در نمازخانة دوک هولشتاین برنامه های موسیقی را رهبری کرد؛ و سپس، چون شنوایی خود را از دست داد، خویشتن را به نوشتن سرگرم ساخت. هشتاد وهشت کتاب نوشت که هشت جلد از آنها دربارة موسیقی هستند ، و به آنها رساله ای دربارة تنباکو افزود . نشریة نقد موسیقی را – که قدیمیترین نشریة انتقادی دربارة موسیقی گذشته و زمان بود – تاسیس و اداره کرد(1722-1725)، و فرهنگ زندگینامة آهنگسازان معاصر خود را تالیف نمود.پس از آنکه جهان موسیقی را به جنب و جوش درآورد، در هشتاد و سه سالگی درگذشت(1764).
سازها همچنان دستخوش دگرگونی بودند و راه تکامل می پیمودند، ولی ارگ هنوز سرکردة بی رقیب و بیهمتای آنها بود. این ساز غالباً سه یا چهارصفحه شستی، به اضافة یک صفحه پدال دو ونیم اکتاوی ، و انواع کلید داشت که می توانست صدای تقریباً همة سازهای دیگر را تقلید کند. جهان هنوز ارگهایی بهتر از آنچه در آن روزگار به دست آندرئاس زیلبرمان ، اهل ستراسبورگ ، و گوتفریدزیلبرمان، اهل فرایبرگ،. ساخته شد به خود ندیده است. ولی سازهای زهی نیز محبوبیت روزافزونی به دست می آوردند.کلاویکورد (یعنی شستی وزه) شستیهایی داشت که نوازنده با فشار دادن آنها اهرمها را به حرکت می آورد و «چکشها»ی برنجی کوچک را برسیمها می کوبید. اکنون سه قرن ، یا بیشتر، از عمر این ساز سپری شده بود. درکلاوسن(که نام فرانسوی این ساز است و انگلیسیان آن را هارپسیکورد و ایتالیاییان «گراویچمبالو» یا «کلاویچمبالو» می نامیدند) سیمها را زبانه های شاهپر یا چکشهای چرمی، که بر سر اهرمها

جاداشتند، با فشار شستیها، پدالها، و سه یا چهار دکمه به صدا در می آورند. آلمانیها هرسازی را که صفحة شستی داشت – چون کلاویکورد، کلاوسن، پیانو، و ارگ – «کلاویه» می خواندند. کلاوسن اساساً همان چنگ بود که در آن انگشتان نوازنده به یاری شستیها ، اهرمها، و مضرابها سیمها را به صدا در می آوردند. کلاوسن صدایی دلنشین داشت ، ولی چون مضرابهای آن پس از برخورد به سیمها به جای خود باز می گشتند، نوازنده نمی توانست نتی را نگاه دارد و یا در شدت صدا تغییری دهد. دست یافتن به دو آهنگ صدا احتیاج به صفحه شستی مضاعف داشت. شستیهایی بالایی،برای صدای پیانو(آهسته ) ، و شستیهایی پایینی برای صدای فورته (قوی).پدید آمدن پیانو – فورت نتیجة همین نیاز بود.
بارتولومئو کریستوفوری در (یا پیش از) 1709 در فلورانس چهارگراویچمبالوکول پیانوا فورته (کلاویکورد با صداهای آهسته و قوی) ساخت. در این سازها بر سر اهرمها مضرابهای چرمیی جا داده شده بودند که نوازنده می توانست با متوقف ساختن انگشتش بر روی شستی مضراب چرمی را بر روی سیم نگاه دارد و، با تغییر دادن شدت اصابت انگشت با شستی، آهنگ صداها را آهسته یا قوی سازد. در 1711، شیپیونه دی مافئی، در نشریة جورناله دی لتراتی د/ایتالیا، دربارة این ساز نو ظهور گفتاری نوشت؛ ترجمة آلمانی این گفتار در 1725 در درسدن انتشار یافت : در 1726 گوتفرید زیلبرمان پس از خواندن گفتار او به شیوة کریستوفوری دو پیانو – فورت ساخت و نمونة اصلاح شدة آنها را در حدود 1733 به یوهان سباستیان باخ نشان داد. باخ آهنگ صدای شستیهای بالایی پیانو – فورت وی را ضعیف تشخیص داد . زیلبرمان این نقایص را پذیرفت؛ و پس از تلاش بسیار، سرانجام ساز خود را تکمیل کرد؛ وی در کار خود چنان موفقیتی یافت که فردریک کبیر پانزده پیانو – فورت از او خرید. باخ در 1747، که از فردریک دیدارکرد، یکی از این سازها را در حضور وی نواخت. این بار پیانو- فورت را پسندید، ولی گفت پیرتر از آن است که بتواند خویشتن را به نواختن آن عادت دهد؛ تا سه سال دیگر ، که زنده بود، همچنان به نواختن ارگ و کلاوسن ادامه داد.
از ارکستر معمولا در اپرا یا همسرایی استفاده می شد. جز در شکل اوورتور، بندرت برای ارکستر آهنگهای موسیقی تنظیم می کردند. اوبوا وباسون در ارکسترهای آن روزگار فراوانتر از ارکسترهای زمان ما بودند؛ سازهای بادی بر سازهای زهی فزونی داشتند . کنسرت همگانی در آلمان بسیار نادر بود و موسیقی تقریباً به طور کامل در خدمت کلیسا ، خانه ، یا خیابان بود. اجرای کنسرت نیمه همگانی از 1743 در خانة بازرگانان توانگر لایپزیگ معمول شد. رفته رفته اجرای کنسرت جای بیشتری می گرفت و شمار اجرا کنندگان به شانزده تن رسید. در 1746 در لایپزیگ اعلام شد که «از ساعت 5تا8 روز پنجشنبه، به رهبری بازرگانان شایان احترام و دیگران ، کنسرتی در [مهمانخانة] سه قو اجرا خواهد شد.» در همان اعلامیه ، گفته شده

بود که این کنسرت را «مردم با علاقة بسیار می ستایند.» پس از همین کنسرت بود که در 1781کنسرتی عظیم در گواندهاس لایپزیگ اجرا شد- که یکی از کهنترین کنسرتهای جهان است.
تنها معدودی از آهنگها صرفاً برای سازها نوشته شده اند؛ ولی پاره ای از این آهنگها به پدید آمدن سمفونی یاری کرده اند. درمانهایم، مدرسه ای از نوازندگان و آهنگسازان – که بیشتر اتریشی، ایتالیایی، و بوهمی بودند- در پیدایش سمفونی نقش بسیار موثری ایفاکردند. در آنجا، برگزینندة پالاتینا، کارل تئودور،که حامی همة هنرها بود، ارکستری گرد آورد که بهترین ارکستر اروپاشناخته می شد.یوهان شتامیتس نوازندة چیره دست ویولن برای این ارکستر سمفونیهای واقعی تصنیف کرد: آهنگهایی که برای ارکستر تصنیف می کردبه سه یا چهار موومان تقسیم می شدند که دست کم موومان نخستین از «شکل سونات» تبعیت می کرد- یعنی نمایش تمهای متقابل، «بسط و پرورش آزاد آنها»، و تکرار مجددشان. درپی پیشوایی آهنگسازان ناپلی، این شکل تازه، رسماً توالی حرکتهای تند متوسط،تند- آلگرو،آندانته ،آلگرو-را پیداکرد. بدین سان،عصر موسیقی پولیفونی(چندصدایی)، که دارای یک موتیف (مایه) بود و در موسیقی یوهان سباستیان باخ به اوج کمال خود رسید، به سرآمد و عصر سمفونی هایدن، موتسارت،و بتهوون آغاز شد.
آوای انسان همچنان دلنشینترین و سحرانگیزترین ساز موسیقی بود. کارل فیلیپ امانوئل باخ،کارل هاینریش گراون، و دیگران اشعار عشقی شورانگیز یوهان کریستیان گونتر را به موسیقی در آوردند؛ و یوهان ارنست باخ، اهل و ایمار ، اشعار کریستیان گلرت را در قالب موسیقی ریخت. اپرا در آلمان رونق گرفت، ولی شکل غالب آن ایتالیایی بود و متن و خوانندگانش را از ایتالیا می آوردند.هر درباری بلند پایة آلمانی دارای اپرایی خصوصی بود،که تنها بزرگان در آن حضور یافتند. ولی هامبورگ، که به دست بازرگانان اداره می شد، با دیگر شهرهای آلمان تفاوت داشت. در تالار اپرای این شهر اپراهای آلمانی اجرا می شدند،هرکسی باخرید بلیط می توانست در اپرا حضور یابد،و خوانندگان اپرا از میان خوانندگان آلمانی برگزیده می شدند. راینهارد کایزر چهل سال برتئاترگنزه مارکت هامبورگ فرمانروایی کرد. وی در این مدت116اپرا ساخت که بیشتر آنها به زبان و سبک ایتالیایی بودند،ولی پاره ای نیز به زبان آلمانی تصنیف شده بودند.در 1728،عشق به موسیقی میهن خود، نوشتة ماتزون، مردم هامبورگ را بر ایتالیاییان خشمگین ساخت. مردم فریاد برآوردند: «وحشیان را بیرون کنید! درهای اپرا را به روی بیگانگانی که از شرق و غرب مارا احاطه کرده اند ببندید. آنان را از روی کوههای وحشی آلپ پس بفرستید تا خویشتن را در کورة اتنا تهذیب کنند.» با اینهمه، مردم آلمان در برابر آوازها و ملودیهای فریبندة ایتالیاییان تاب مقاومت نداشتند. حتی در هامبورگ، دشمنی مردم با ایتالیاییان به اپرای محلی زیان رساند. کایزر این شهر را ترک گفت و به کپنهاگ

رفت؛ تئاتر هامبورگ، شصت سال پس ازگشایش آن، در 1739 بسته شد؛ و چون در 1741 از نو گشایش یافت، تنها اپراهای ایتالیایی در آن اجرا شدند. پس از آنکه فردریک کبیر اپرا را به برلین کشاند،آهنگسازانش را از میان آهنگسازان آلمانی، و خوانندگانش را از میان خوانندگان ایتالیایی برگزید. فردریک می گفت: «ترجیح می دهم شیهة اسبم را بشنوم تا صدای یک خوانندة آلمانی را.»
آلمان در این روزگار یوهان آدولف هاسه را، که از برجسته ترین آهنگسازان اپراست، پرورش داد؛اما وی نیز دلبسته بود. هاسه مدت ده سال نزد آلساندروسکارلاتی و نیکولو پورپورا موسیقی آموخت، با خوانندة ایتالیایی فاوستینا بوردونی زناشویی کرد(1730)؛ برای لیبرتوهای ایتالیایی آپوستولو تسنو، متاستازیو، و دیگران موسیقی ساخت.مردم ناپل و ونیز از نخستین اپراهای وی چنان استقبال کردند که ایتالیا وی را «ساکسون دوستداشتنی» خواند. پس از بازگشت به آلمان، هاسه بشدت از اپراهای ایتالیایی هواداری کرد.بسیاری از آلمانیان با وی همعقیده بودند و او را بیش از هندل دورازوطن ،وبمراتب بیش از آن باخ گمنام، ارج می نهادند؛ برنی هاسه و گلوک را رافائل و میکلانژ عرصة موسیقی در سرزمین آلمان خوانده است. تا کنون کسی، حتی از ایتالیاییان، نتوانسته بود اپرایی بسازد که با غنای صد اپرای او برابری کند. در 1731، «آوگوستوس نیرومند» هاسه و همسرش را، که بزرگترین خوانندة آن روزگاربود، به درسدن فراخواند. فاوستینا با آوای خود، و هاسه با آهنگهایش مردم پایتخت را شیفتة هنر خودساختند. در 1760، هنگام گلوله باران در سدن به دست سپاهیان فردریک کبیر، هاسه بیشتر داراییش، و در آن میان نسخه های دستنویس گرانبهایش، را از دست داد. مردم شهر ویران درسدن از اپرا دل کندند،وهاسه که اکنون هفتاد و چهارساله بود،با همسرش به وین رفت و در اینجا با گلوک به رقابت پرداخت. در 1771، هنگام زناشویی مهیندوک فردیناند در میلان، هاسه باموتسارت چهاردهساله برنامة موسیقی اجرا کرد. گویند که دربارة موتسارت گفت: «این پسر نام همة ما را از خاطره ها خواهد برد.» اندکی پس از آن، هاسه با همسرش به ونیز رفتند تا آخرین سالهای عمر را در اینجا سپری سازند. هردو آنان در 1783 رخت از جهان بربستند. هاسه هنگام مرگ هشتادو چهارساله بودو فاوستینا نودسال داشت. هارمونی زندگی آنها بر ملودی آوازهایشان پیشی گرفت.
در همان هنگام که موسیقی ایتالیایی اپراهای آلمان را مسخر ساخته بود، موسیقی کلیسایی، به رغم آنکه فردریک آن را با القاب «کهنه» و «بی ارزش» تحقیر و تمسخر می کرد،همچنان شکوفا بود؛ در شمال، تب باقیماندة آیین پروتستان الهامبخش پدیدآمدن انبوهی از کانتاتها، کورالها و پاسیونها شد؛ چنانکه گویی صدآهنگساز راه را برای باخ هموار می کردند و شکلها را برای او آماده می ساختند. ارگ هنوز ساز اصلی بود؛ ولی در بسیاری از ارکسترهای کلیسایی ویولن و ویولنسل نیز نواخته می شدند. نفوذ روز افزون اپرا در موسیقی نه تنها

ارکسترها و گروههای همسرایان راتوسعه می بخشید،بلکه به موسیقی کلیسایی نیز جنبة دراماتیک می داد.
نامدارترین آهنگساز دینی آلمان در روزگار باخ گئورگ فیلیپ تلمان بود که چهارسال قبل از باخ زاده شد(1681) و هفده سال پس از او درگذشت(1767). ماتزون تلمان را از همه آهنگسازان همزمانش برتر می شمرد؛ تلمان از کودکی مایة شگفتی پیرامونیانش بود، باخ، با یک استثنا، احتمالا موافق این قول بود، زیرا وی تمامی کانتاتهای رقیبش را استنساخ کرده بود. تلمان کودکی اعجوبه بود. او در کودکی زبانهای لاتینی و یونانی را فرا گرفت و با نواختن ویولن و فلوت آشناشد. در یازدهسالگی، آهنگ ساخت. در دوازدهسالگی، اپرایی نوشت که آن را در تئاتری اجرا کردند و اوخود در یکی از نقشها آوازخواند. در همان سال، کانتاتهایی ساخت، و هنگام رهبری ارکستری که کانتاتهای وی را می نواخت بر روی صندلی ایستاد تا نوازندگان او را ببینند.
وی مانند همنژادان توتونی خود تنومند و سرخوش برآمد- آمیزه ای از شوخ طبعی و خوش سخنی. در 1701، هنگام عبور از هاله، به هندل شانزدهساله برخورد و از همان نگاه نخست او را پسندید. برای تحصیل علم حقوق به لایپزیگ رفت و ارگنواز نویکیرشه شد(1704). یک سال بعد به رهبری برنامه های موسیقی کلیسای زور او برگزیده شد؛ از آنجا به آیزناخ رفت و با باخ آشناشد؛ در1714، وی را پدر تعمیدی فرزند یوهان سباستیان باخ، یعنی کارل فیلیپ امانوئل، ساختند. در 1711، همسر جوانش درگذشت و، به گفتة خود او،دل وی را نیز با خود به زیر خاک برد. ولی سه سال بعد، دوباره زناشویی کرد.در 1721، به هامبورگ رفت و در شش کلیسای این شهر رهبری برنامه های موسیقی را به عهده گرفت؛ سپس، در مدرسة موسیقی هامبورگ تدریس کرد؛ سرپرست اپرای این شهر، و سردبیر مجلة موسیقی شد؛ ویک رشته کنسرتهای همگانی ترتیب داد که تا روزگار ما ادامه دارند. تلمان در همه جا کامیاب بود، جز آنکه همسرش به افسران سوئدی بیش از او مهر می ورزید.
در آن عصر، که روزگار غولهای موسیقی بود، وی بیش از هر موسیقیدانی آهنگ ساخته است. در طول سی و نه سال، برای همة روزهای یکشنبه و اعیاد دینی موسیقی آیینی- پاسیون، کانتات، اوراتوریو، آنتم و موتت- ساخت؛ و از این گذشته، تعداد زیادی اپرا، اپراکمیک، کنسرتو، تریو، وسرناد تصنیف کرد. هندل می گفت که تلمان به همان آسانیی که دیگران نامه می نویسند موتت هشت قسمتی تصنیف می کند. همانِ گونه که هاسه سبکش را از موسیقی ایتالیایی گرفته بود، او سبک خود را از موسیقی فرانسوی گرفت، ولی ذوق ویژة خود را بدان افزود. در1765، که هشتادوچهار ساله بود، کانتات اینو را تضعیف کرد.رومن رولان این کانتات را با آثار مشابه هندل، گلوگ،و بتهوون برابر دانسته است. و تلمان قربانی استعداد و باروری خود شد. برای رسیدن به کمال بسیار شتابزده آهنگ می نوشت و فرصت بازبینی آهنگهایش،

یا جرئت از میان بردن بازده های ناقص نبوغش، را نداشت؛ منقدی وی را «تندرو باور نکردنی» خوانده است. نام تلمان اکنون به فراموشی سپرده شده است؛ گاه گاه، همچون روحی مجرد، از راه هوا پیش ما می آید؛ و ما همة سخنان دوباره جان گرفتة او را زیبا و دلنشین می یابیم.
فردریک تنها کسی نبود که کارل هاینریش گراون را برتر از تلمان و باخ بداند. کارل نخست به یاری آوای سوپرانو خود نام آورشد؛ چون صدایش رو به ضعف نهاد، آهنگسازی پیشه کرد؛ در پانزدهسالگی، پاسیون – کانتات بزرگ را تصنیف کرد که در کرویتسشوله، آموزشگاهی در درسدن نواخته شد(1716). کارل چندی مسئولیت رهبری برنامه های موسیقی کلیسای برونسویک را به دست گرفت، و سپس از طرف فردریک مأموریت یافت که برنامه های موسیقی را در رایسنبرگ اداره کند(1735). وی در طول چهارده سال آینده همچنان در دربار پروس خدمت کرد، زیرا شاه شکاک حتی موسیقی دینی او را می پسندید. پاسیون معروف او، مرگ عیسی، که نخستین بار در کلیسای جامع برلین اجرا شد، در آلمان همان شهرت را یافت که اوراتوریو مسیحای هندل در انگلستان و ایرلند یافته بود؛ این پاسیون را هنوز هرساله در هفتة مقدس در کلیساهای جهان می نوازند. همة پروتستانهای آلمان در مرگ نسبتاً زودرس گراون با فردریک اشک ریختند.
در این میان، پنجاه تن از افراد خاندان باخ زمینه را برای رویش وارث نامدار خود آماده ساخته بودند. یوهان سباستیان باخ در تبارنامة خاندان نوازندة باخ، که در1917 انتشار یافت، نام بسیاری از نیاکان خود را برشمرده است؛ شپیتا، موسیقیدان تیزبین، صدوهشتاد صفحه به یافتن ردپای نیاکان وی، که نسب به اورفئوس می رساندند، اختصاص داده است. خاندان باخ از 1509 در شهرهای تورینگن می زیست. قدیمترین باخ نوازنده ، که یوهان سباستیان تبارنامه اش را با اوآغاز می کند،جدبزرگش، فایت باخ، بود(1619). چهارسلسله باخ از اوماندند که بیشتر افرادشان نوازندگان برجسته ای بودند. شمار اینان چندان زیاد بود که برای خود صنفی تشکیل داده بودند و گاه گاه برای مبادلة اوراق نت موسیقی به دورهم گردمی آمدند. یکی از آنان، یوهان آمبروزیوس باخ، هنرنواختن ویولن را از پدر فرا گرفت و برای فرزندانش به ارث نهاد. در 1671، وی در آیزناخ به جای عموزاده اش نوازندة دربار شد. در1668، با الیزابت لامرهیرت، دختر پوست فروشی که بعدها به عضویت انجمن شهر رسید، زناشویی کرد و از او صاحب دو دختر و شش پسر شد.بزرگترین پسرش، یوهان کریستوف باخ، در اوردروف ارگنواز شد. فرزند دیگرش، یوهان یاکوب باخ، برای نواختن اوبوا به ارتش سوئد پیوست. یوهان سباستیان باخ جوانترین فرزند او بود.